گزارش جلسه منزل آقای قره باغی
به نام خدا
دیشب پس از منزل آیت الله دستور به منزل آقای قره باغی رفتیم. جلسه منزل ایشان ماهی یک روز آن هم در شبهای دوشنبه اول ماه برگزار میشود. این جلسه چهارمین جلسه منزل ایشان بود که با زیارت عاشورا شروع و با سخنرانی استاد جرجانی و پذیرایی پایان یافت.
در این جلسه استاد در باره عمل صالح و دوری از حرف و لاف زدن با بهره گیری از آیات و روایات سخنرانی نمودند.
یکی از روایات این بود: قال علی امیرالمؤمنین علیهالسلام: الشرف عندالله سبحانه بحسن الاعمال لا بحسن الاقوال. «میزان الحکمه- ح14260» یعنی: شرافت در نزد خداوند متعال به وسیله اعمال خوب است نه به و سیله سخنان زیبا و فریبنده.
عمل انسان باید سخنان او را تأیید کند و گرنه صحبت خوب را حتی شیاطین و فراعنه و دزدان هم دارند.
در این زمینه استاد به دو داستان اشاره فرمودند:
1- کاروانی در جایی در حال حرکت بود که دزدان به آن یورش بردند و تمام اموال اهل آن کاروان را غارت کردند. رسیدند به یکی از بارها که مربوط به یک بنده خدا بود. سر کرده دزدان از صاحب اموال پرسید: چرا بر روی اموالت بسم الله و آیة الکرسی نوشتهای؟ گفت: زیرا به ما گفتهاند هرگاه روی اموالتان بسم الله و آیةالکرسی بنویسید دیگر از دستبرد راهزنان محفوظ خواهند ماند. اما حالا میبینم این هم فایده نداشت.
سر کرده دزدان دستور داد فوراً تمام اموال آن بنده خدا را به او برگردانند. هرچه دزدان اصرار کردند قبول نکرد و اظهار داشت: ما دزد اموال مردم هستیم نه دزد عقایدشان. اگر اموال این بنده خدا را بدزدیم اعتقاداتش از بین میرود. و به دستور او تمام اموال آن شخص را به او برگرداندند.
2- طلبه ای از راه اسدآباد همدان برای ادامه تحصیل به سوی نجف با جمعی حرکت میکرد. اتفاقا دزدان به آنان حمله کردند و همه اموالشان من جمله یک کتاب این طلبه را نیز دزدیدند.
طلبه بیچاره به دزدان گفت: هرچه از اموال من برداشتید مال خودتان، ولی لطفاً آن کتاب مرا به من بدهید. آخر آن کتاب به درد شما نمیخورد. به حرفش گوش نمیکنند و میگویند رئیس ما به ما دستور داده که همه اموال شما را بگیریم. میپرسد رئیس شما کیست؟ و آنان اشاره به جای دیگری میکنند و میگویند آنجاست. به سراغ رئیس دزدان میرود تا از او خواهش کند که کتابش را پس بدهد. میبیند وی مشغول نماز شب است. رئیس دزدها وقتی نمازش تمام میشود از آن طلبه میپرسد اینجا برای چه آمدی؟ طلبه میگوید قبلاً برای یک کار ولی حالا برای دو کار. اولین کار من این است که دستور بدهید کتاب مرا به من برگردانند. دوم اینکه تعجب میکنم هم دزدی میکنی و هم نماز شب میخوانی. یا دزدی کن و یا نماز شب بخوان. دزد میگوید دستور میدهم کتابت را به تو برگردانند. و اما علت اینکه من هم نماز میخوانم و هم دزدی میکنم این است که نمیخواهم همه پلهای پشت سرم را خراب کنم. گریه هم وقتی دعوا میکند با یک دست دعوا میکند و یک دست دیگر را برای آشتی میگذارد.
آن طلبه کتابش را پس میگیرد و به نجف میرود و مشغول تحصیل میگردد.
یک روز هنگامی که در حرم حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام مشغول زیارت بود همان دزد را میبیند که سر به دیوار حرم گذاشته و سخت مشغول گریه و زاری است. میرود جلو و پس از سلام و علیک میگوید: گردنههای اسدآباد کجا و حرم حضرت علی علیهالسلام کجا؟ سرکرده دزدان میگوید تو مرا از کجا میشناسی؟ میگوید من همان طلبهای هستم که کتابش را دزیدیدی و با خواهش یرگرداندی و آن حرفها را به من زدی. میگوید: من که گفتم تمام پلهای پشت سرت را خراب نکن. بالاخره توفیق توبه نصیبم شد و نماز شبم مرا نجات داد و اموال مردم را به یکی از مجتهدین دادم تا از طرف صاحبانش صدقه دهد و خودم هم به اینجا آمدم.
بنابر این آنچه در درگاه پروردگار ارزش دارد عمل است و حرف تنها فایده ندارد.