مقام اباالفضل علیهالسلام
نقل کردهاند: عارفی بردهای خرید. سؤال کرد از بردهاش که اسمت چیست؟ برده گفت: من اسمی ندارم هر چه بنامی. پرسید: شغلت چیست؟ گفت: هر چه تو امر کنی. پرسید: چه میخوری؟ گفت: هر چه به من بخورانی(بدهی بخورم)پرسید: چه میپوشی؟ گفت: هر چه به من بپوشانی. عارف گفت: مگر تو انسان نیستی؟ برده گفت: چرا. گفت: پس چرا اختیار نداری؟ چیزی نمیگویی؟ برده گفت: آقا! من بنده و عبد هستم. شما مولا و صاحب منی. بنده در مقابل مولا اختیاری ندارد. خدا شاهد است اگر بیست و چهار ساعت اینگونه در مقابل خدا و پیغمبر بندگی کنیم بار هفتاد سال را بسته ایم. این عارف گریه کرد و اشک ریخت و گفت: ای وای بر من این عبد مجازی من است و من مولای مجازی اویم. اینگونه در مقابل من تسلیم است. پس وای به حال من که در مقابل خدا و مولای حقیقی خودم این گونه نیستم.
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند إن شاءالله هر چه زودتر مقدمات فرج منجی و منتقم مطلق را فراهم بفرماید تا او بیاید و حقوقی که از شیعه از مؤمنین و مؤمنات، مخصوصاً حقی که از شما برادران عزیز جانباز که به دست استکبار جهانی آمریکا و اسرائیل و انگلیس ضایع شد و دشمن را علیه ما شوراندند و هشت سال جنگ را علیه ما تحمیل کردند.
عزیزانی از ما را شهید و عدهای را مفقود الآثر کردند. عدهای را هم قطع نخاع کردند، دست و پا قطع کردند. بالأخره به دست با کفایت امام زمان عجل الله تعالی فرجه انتقام گرفته شود.
بحث ما راجع به عبودیت و بندگی خداست. آن عاملی که حضرت عباس را عباس کرد و او را سردار کربلا کرد، آن عاملی که باعث شد گنبد و بارگاه ابوالفضل العباس در مقابل خورشید امامت و ولایت تلألو کند و جلوهگر باشد و این دو مرقد و گنبد و ضریح مانند شمس و قمر است. ماه از خورشید کسب نور میکند ولی اگر ماه لیاقت و ظرفیت نداشت خدا او را مقابل خورشید قرار نمیداد. اگر ظرفیت نداشت، استعداد نداشت نمیتوانست از خورشید کسب نور کند. قمر بنی هاشم است اما هرچه نور دارد از خورشید امامت است. که در معارف اهل البیت خودشان از امام تعبیر کردهاند؛ کالشمس الطالعة مثل خورشید جلوهگر و منور.
چه عملی باعث شد که حضرت عباس شد قمر بنی هاشم؟ شد العبد الصالح تا آنجا که امام حسین به ایشان خطاب میکند: یا أخی العباس! بنفسی أنت! ای برادرم عباس، جانم فدای تو باد!
از نظر قانون کمالات و مقامات همیشه باید دانی فدای عالی بشود. یعنی جزء فدای کل بشود. پس اینجا علی القاعدة حضرت عباس باید فدای امام حسین بشود. باید هزاران عباس فدای امام حسین بشود. که شدند. اما امام حسین میفرماید: بنفسی أنت. امام تعارف نمیکند، تشریفاتی حرف نمیزند، این طور نیست که مثل ما که به دنبال تعارفات اجتماعی به هم میگوییم: فدات بشم، قربانت بشم، خاک کفت پایت هستم. امام حسین هم بر همین اساس میگوید: جانم فدایت شود. اگر کسی این طوری در مورد امام حسین فکر کند گناه کرده است. امام حسین مجاز نمیگوید. حقیقت میگوید. وقتی میگوید جانم فدایت، واقعاً فدا میشود. پس چطور اینجا عالی فدای دانی شده است؟ اینجا عالی و دانی یکی شدهاند. در هم فانی شدهاند. آنجا که مقام فنا پیش میآید، آنجا این عناوین از بین میرود. اینجا دیگر یک روح هستند در دو بدن. همان طور که پیغمبر در مورد امیرالمؤمنین فرمود: علیٌ منیّ و أنا من علی، حسنٌ منّی و أنا من حسن، حسینٌ منّی و أنا من حسین. خوب حسین از من است بله ولی من از حسینم چیست؟ این دور معی است؟ اشاره به اصل خلقت است؟ یا مقام فنا است؟ بله دور معیت و آن چهار وحدت به جای خودش محفوظ. اینجا مقام فنا است.
اینجا حضرت عباس و امام حسین آن چنان در بندگی و اطاعت با هم هم فکر وهمدل و همراه و هم مقصد شدهاند که یکی شدهاند. این طور نیست که امام حسین مجازگویی کرده باشد. هرکسی خدا را اطاعت کند و بندگی کند به این مقام میرسد. اگر پیغمبر صورت را به طرف یمن میکند فریاد میزند: وا أویسا، وا أویسا...چقدر مشتاقت هستم اویس چه عاملی بوده است که پیغمبر که عقل کل و أشرف انبیاء است. چطور میشود که عاشق و دلباخته و خلاصه مشتاق دیدار یک انسان پایینتر از خودش بشود. چون اویس فانی در پیغمبر شده بود. تا آنجا فانی در پیغمبر شده است که وقتی بعد رحلت پیغمبر آمد مدینه، مشغول وضو گرفتن بود یک آقایی آمد دید اویس دارد وضو میگیرد. دومی لعنة الله علیه هم آنجا بود. آن مرد گفت: سلامٌ علیکم أویس قرَن. کجا بودی؟ خیلی پیغمبر مشتاق دیدارت بود. دومی سؤال کرد: أویس شما هستید؟! گفت: بله. گفت: شنیدهام خیلی پیغمبر مشتاق دیدارت بود و میفرمود: من بوی بهشت را از قَرَن إستشمام میکنم. گفت: بله من هم همین طور بودم. اویس سؤال کرد از دومی: شما با پیغمبر بودی؟ ایشان را دیدی؟ گفت:بله. أویس پیغمبر را ندیده بود در ظاهر چهرۀ همدیگر را ندیده بودند. ما که با پیغمبر بودیم. سؤال کرد: تو که با پیغمبر بودی میگویند در جنگ احد یکی از دندانهای پیغمبر شکست. کدام دندان ایشان بود؟ دومی نتوانست جواب بدهد و ماند. اویس فرمود: ولی من که پیغمبر را ندیدهام و با ایشان صحبت نکردهام میدانم کدام دندان ایشان بوده است. اشاره کرد به یکی از دندانهایش و گفت: این دندان بوده است. دومی سؤال کرد: از کجا میدانی؟ اویس گفت: آن روز که دندان پیغمبر شکست دندان من هم شکست. رفتند خدمت امیرالمؤمنین سؤال کردند دیدند بله. همان دندانی که اویس گفته بود است. این دو فانی در هم شده بودند.
آن چیزی که حضرت عباس را به این مقام رسانده بود فنای ایشان بود. اطاعت از مقام ربوبی. جوانها! بیایید طوق بندگی بر گردن خودمان بیندازیم تا خداوند به ما عزت، شرف، توکل، یقین بدهد. زنها! بیایید طوق بندگی بر گردن بیندازید. به خدا اگر طوق بندگی بر گردن انداختید، اگر اطاعت کردید خدا و پیغمبر را، نماز خواندید، عفت و عصمت داشتید،حجاب داشتید، بدنت را اجنبی ندید، خودت را از نا محرم حفظ کردی، اگر بندگی کردی آن وقت خداند تو را با حضرت زهرا محشور میکند.
چقدر روایت داریم که اگر این کار را انجام دهید با حضرت زهرا و مریم محشور میشوید. با حضرت خدیجه و آسیه محشور میشوند. کدام زن با حضرت خدیجه محشور میشود؟ آن زنی که در بست در اختیار شوهرش باشد. شوهر مؤمنِ و متدینِ ولایی. مالش،جانش همه چیزش را حضرت خدیجه گذاشت و هیچ تقاضایی هم از پیغمبر نداشت. فقط روزهای آخر که میخواست از دنیا برود یک چیز از پیغمبر خواست. آن قدر این زن عفیف و نخیب بود. صدا زد: فاطمه جان! من یک چیزی ار پدرت میخواهم رویم نمیشود خجالت میکشم تو به او بگو. برو به پدرت بگو: یکی از آن پیراهنهایی که به گوشت و پوست بدنش رسیده است یکی از آنها را به من بدهد که من وصیت کنم روی کفنم بپوشند که فشار قبر من را اذیت نکند. این خواستۀ یک زنی است که همه چیزش را برای ترویج دین در اختیار پیغمبر گذاشت. برای ترویج قرآن و امامت و ولایت. برای ترویج عدالت، عصمت، عفت، خمس، زکات، اخلاق، یقین، ارزشهای الهی. این است که خدیجه را خدیجه میکند سیدة نساء العالمین میشود بعد از حضرت زهرا. فرمودند: از میان مردان زیاد به کمال رسیدند اما از میان زنان کم. چون هوای نفسانی در زن بیشتر است. گاهی هواها، عشوهگریها، خدای نکرده بد حجابی و بی حجابیها و دهها مسئلۀ دیگر نمیگذارد به کمال برسند. بنده بشویم. عبد بشویم.
من گهگاهی که برای خانوادهها سخنرانی کردم این جمله را عرض کردم: خواهران و برادران! در بُعد کمال هیچ فرقی بین زن و مرد نیست. اگر چه فرقهای فیزیکی بین زن و مرد هست ولی آن فرقهای فیزیکی و بدنی مِلاک نمیشود. آن چیزی که روح زن و مرد را در یک مسیر قرار میدهد ایمان است. بندگی و اسلام است. عبادت و ذکر است. آن چیزی که زن و مرد را در کنار هم قرار میدهد و انسان را به آن مقام بالا میبرد در سورۀ احزاب آیۀ سی و چهار بیان شده است. این است که زن را به معراج میبرد. این است که زهرای مرضیه خدیجه، اویس قرن، علی اکبر امام حسین را بالا میبرد. این است که آن چنان حبیب ابن مظاهر را بالا میبرد که باید در حرم ولی خدا ضریح داشته باشد. این تسلیم و مسلمانی است. این عبادت و ایمان و صبر و تحمل است. خضوع و خشوع.. روزه، این ذکر و توجه به خدا است.برای هم مرد و زن این مقام را قرار داده است.
در همین سورۀ احزاب میفرماید: برای هیچ زن و مرد مؤمن اختیار در مقابل حکم خدا نیست. یعنی باید اسیر حکم خدا باشند. چه به سودشان باشد و چه به ضررشان باشد. اگر طغیان و نافرمانی کنند خدا و رسولش را، خیلی گمراه و بیچاره شده است. خیلی از راه و مسیر تقوا و ایمان جدا شده است. چه زن و چه مرد هر دو باید در مقابل امر خدا تسلیم باشیم.
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
نقل کردهاند: عارفی بردهای خرید. سؤال کرد از بردهاش که اسمت چیست؟ برده گفت: من اسمی ندارم هر چه بنامی. پرسید: شغلت چیست؟ گفت: هر چه تو امر کنی. پرسید: چه میخوری؟ گفت: هر چه به من بخورانی(بدهی بخورم)پرسید: چه میپوشی؟ گفت: هر چه به من بپوشانی. عارف گفت: مگر تو انسان نیستی؟ برده گفت: چرا. گفت: پس چرا اختیار نداری؟ چیزی نمیگویی؟ برده گفت: آقا! من بنده و عبد هستم. شما مولا و صاحب منی. بنده در مقابل مولا اختیاری ندارد. خدا شاهد است اگر بیست و چهار ساعت اینگونه در مقابل خدا و پیغمبر بندگی کنیم بار هفتاد سال را بسته ایم. این عارف گریه کرد و اشک ریخت و گفت: ای وای بر من این عبد مجازی من است و من مولای مجازی اویم. اینگونه در مقابل من تسلیم است. پس وای به حال من که در مقابل خدا و مولای حقیقی خودم این گونه نیستم.
این است که امام صادق به حضرت عباس خطاب میکند: السلام علیک ایها العبد الصالح، المطیع لله و لرسوله، و لأمیرالمؤمنین، و للحسن و الحسین. این عبودیت و بندگی و فرمانبرداری و مطیع امر امام بودن است که ما هم باید اینگونه مطیع امر امامت و ولایت باشیم.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
« استاد جرجانی - شب تاسوعا1391 - آسایشگاه جانبازان مشهد مقدس»
با درج لینک یا بنر در وبگاه خود ما را یاری نمائید
یاعلی